آخه شب عقددددددد به داماد بگه زیاد خونمون نیا🥴یه حرف هایی میزنید ها🙄به دخترش میگفت اون یه جور مدیریت میکرد کم بیاد نامزدش
خانواده من تیکه های داماد رو هم اونا خریدن علاوه بر جهاز خودم
شوهرم فقط یک لباسشویی خرید همین
و من توی عقد شوهرم گفت بیا برات النگو بخرم گفتم نمیخوام ممنون چون عادت نداشتم،صفر تا صد بابام هزینه هام رو میداد،دانشجو هم بودم
عزیزم همه چیز کم کم اتفاق میوفته یهویی نمیشه چیزی رو از بین برد همین ک تونستی به این مرحله برسونی بازم خوبه
امیدوارم ک خونه ای ک ساختید بالا سر یا پایین خانواده همسرت نباشه
چون اونجا هم بری زندگی کنی میخوان دقیقا مث خانواده رفتار کنن
اما خانوادم خرج کردن رو وظیفه شوهرم میدونن میگن خوردو خوراکت با ما خرجای دیگت با اون . من با پدر مادرم رفتم مسافرت . شوهرم نیومد چون کار داشت . من با پولی که شوهرم بهم داد برای شوهرم و پدرشوهرمرو برای خودم لباس و سوغات گرفتم . پدرم هزینه ای نکرد برام
من دختر خالم همینجوری بود بعد عقد خالم هی دعوا درست کرد ک طلا کم دادن فلان نکردن
دختر خالم ب بدبختی رفت سر زندگیش اما داماد کینه ای شده بود...
وقتی رفتن زیر یک سقف داماد شروع کرد ب انتقام گرفتن....
در رو روی عروس قفل میکرد و ....
آخرش بعد سه سال دعوا جدا شدن....
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز