حالا گفتی دانشگاه یاد دانشجویی خودم افتادم
ما کلا با همکلاسیا بینمون رواج داشت اساتید رو بین خودمون با اسم کوچیک صدا میکردیم
یه استادی داشتیم خیلی جنتلمن، اتو کشیده، مثلا حول و حوش ۵۰ سال، از این خانواده دارای متشخص
بعد اسم این بنده خدا احسان بود
نشسته بودیم سر کلاسش منتظر بودیم بیاد
هی داشتیم دربارهش حرف میزدیم
احسان اینجور، احسان اونجور
در باز شد اومد داخل
به طور احمقانه ای بلند شدم بعد گفتم احسان خیلی دیر اومدی😂
قشنگ میخواستم بمیرم
اون طفلکی هم با یه خنده محجوبی زیر سبیلی رد کرد قضیه رو چیزی نگفت بهم