عزیز دلم مرسی شما خیلی به من لطف داری خوشحالم این تعاریف رو از شما میشنوم چون خیلی آدم عمیق و پخته ای هستید👌🏻
من واقعا تو این شرایط بودم
امسال سال تحویل فقط من و همسرم تو این شهر بودیم
خانواده من رفته بودن شمال
ما هم طبق هرسال نتونستیم بریم شهر خانوادت همسرم
۶ صبح بیدار شدیم واسه سال تحویل
سال تحویل شد صبحانه خوردیم
همسرم رفت تو اتاق درس بخونه
من نشستم رو کاناپه
میز صبحانه همونجوری پهن بود
فقط به جلوم خیره بودم که خدایا با اینهمه روزمرگی و رکود و تنهایی و خستگی چیکار کنم…
میگفتم خدایا تموم میشه یعنی؟
من ۳۲ ساله تو این شهر زندگی کردم ولی الان غربت داره خفهم میکنه تو شهر خودم تو خونه خودم…
صحنه هایی که تعریف کردم مثل فیلم از جلو چشمم رد میشن
اما به لطف خدا گذشت اون تاریکی ها