تک پسرم روز اول سربازی از فرط غربت و دوری کما زدم و رفتم رگمو با تیغ زدم همونجا دیگه تا آخر خدمت هیچ کارخاصی باهام نداشتن آموزشی دوماه شهر خودم نبودم عجب شیر بودم درادامه خودزنی های دیگه هم داشتم محیط سربازی واقعا برام سنگین بود شانس آوردم انداختن شهر خودم و نگهبانی اینا بهم ندادن روزبرگ بودم
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
پس لابد تو زندگی سختی نکشیدی فکر میکنی سربازی سخته باید خودکشی کنه
😄
من صرفا از مشکلات روانی حرف زدم
شما لابد خیال میکنی روان و اعصاب آدما کشکه و تا حالا با هیچ فشار روانی ای مواجه نبودی، سختی نکشیده واقعی شمایی
روزی سگی داشت در چمن علف میخورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف میخوری؟! سگی که علف میخورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف میخوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف میخوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش... #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی