همسرم اولم فامیل بودیم همسر دوم همکار
دنیا همان یک لحظه بود
آن دم که چشمانش مرا از عمق چشمانم ربود
حالا اگه من بودم میگفتن چون تو مهمونی مشترک رفتی کنسلی
ننش منودیدتومراسم ماه صفربودوپسندیدادرس گرفت اومون من ولی راضی تبودم تازه پروسه جداییم بودوترس از اینده و مردا وحوصله هیچیوونداشتم ولی اومدن گفتنواجازه بدین بیایم منم گفتم باشه باز ترسیدم گفتم ن نیان واخرش گفتم بیایدشوهرمم ازاون طرف ندیده میگف بدردم نیمخوره ۱۳سال اختلاف منم ۱۷سالم بودفقط ودیدیم هنو باراول یجوری ب دلش نشستم ک حاضر نیس ی لحظه ازم جدابشه
ما همسایه بودیم مادرشوهرم از من خوشش اومده بوده. اومدن خواستگاری عاشقش شدم ازدواج کردیم.😂😍
چقدر قشنگ بود جانم عشقتون پایدارر❤️❤️
برای من خواستگار اومد خانواده داماد هنوز منو ندیده بودن مادرم تمام نقاط ضعف و ایراد های منو گفت🙄🙄🤣🤣اونا هم دیگه نیومدن.. 😂😂😂😂
خودش از قبل میشناخت(گاهی تو مناسبتا و عروسیا و..می دیدیم همو)
چند سال خودش عاشقم بوده ولی نیومده جلو
وقتیم که اومد جواب رد دادم باز ول کن نبود
بالاخره بابام راضی شد گفت پسرخوبیه
مثبت دادیم و الآن هزاران بار شکر میکنم که لج نکردم و به حرف بابام گوش دادم😁
ان شاءالله همه خوشبخت و پایدار باشن🥰
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
57 ثانیه پیش
57 ثانیه پیش
57 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز