من سر یه موضوع با عروس خاله شوهرم رفتو امد ندارم رفته بود به دروغ پشت من حرف زده بود کلی جنجال به پا شد .قهرم باهاشون تو دنیا اولین نفری که متنفرم همونه .فتنه بیشعور . بعد مادرشوهرم گیر داده که باید پاگشا کنید اونارو تازه ازدواج کردن و فلان من گفتم نمیکنیم برگشت گف مگه با توعه با پسرمه
من شوهرم حرف زدم گفتم یا من یا اونا یعنی چی اون همه پشتم حرف زده من دعوت کنم خونم احمقم مگه
دوباره مادرش شب یلدا دیدم شوهرمو کشیده کنار باهاش پچ پچ میکنن
بعد گفتن توام بیا .(((مادرشوهرم یه اخلاقی داره پیش پسرا و شوهرش انقد مظلوم میشه ولی اونا نباشن 18درجه عوض میشه اینو همه میگن ولی پدرشوهر و پسرا قبول نکردن میگن فرشتش )))
خلاصه من رفتم با مظلومیت میگه عب نداره بحث پیش میاد دعوت کنید تموم بشه رفتو امد کنید من به خواهرم گفتم میخان دعوت کنن شوهرم گف باشه عب نداره من گفتم یعنی چی من دعوت نمیکنم همچین ادمی رو خونم راه نمیدم اگه هم قرارع من پذیرایی کنم من نمیکنم دوست داری پسر خالتو پا گشا کنی ببر رستوران . باز مادرش هعی اصرار میکرد با مظلومیت منم اصلا کوتاه نیامدم ولی بی احترامی هم نکردم یعنی با لحن خودش حرف میزدم
اومدیم خونه شوهرم کلی دعوا راه انداخت که با مامانم بد حرف زدی اینجا خونه منه من تصمیم میگیرم حق نداری اینجور حرف بزنی ال میکنم بل میکنم .انقد جرو بحث کردیم حالا نمیخام بازش کنم کلی توهین کرد تحقیر کرد
از اون شبه جدا میخابیم حرف نمیزنیم من گفتم من احترامشو دارم اونه که دخالت میکنه تورو کشیده کنار یاد میده مغزتو میشوره با فامیلای با هیچ کدام رفتو امد نداریم رو هرکدام یه عیب. گذاشتین خودت و خانوادت .اگه پسر خالت بیاد اینجا من میرم تو هنوز اولویت زندگیت مادرته .اونم گفت اره تو میخای بهم بزنی دوبهم زنی کنی طلاقت میدم از پنجره پرتت میکنم بیرون