هنوز که بچه ندارم ولی خب حس میکنم آرامش و تنهایی رو ازمون میگیره همش باید فکر و خیالشو بکنم
الان اونجاییم که شاعر میگه: گفتنش شاید نباشد مرهم دردی ولی زندگی آن طور که باید ؛ بر مراد ما نرفت :( از دردناکترین لحظات؟ وقتی حالت خوب نیست و اونی که انتظار داری حالت رو خوب کنه، بهت بی توجهی میکنه.
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
به بچه م فکرمیکنم،به حس بارداری ، حس شیر دادن به یه تیکه از وجودخودت و عشقت ، حس نفس کشیدن های ریز ریزش تو بغلم خیلی اوقات تو درونم حمل میکنم . با خودم میگم خدایا میشه من بچه خودم رو ببینم! 🌷 دوستان گلم این امضای من بود سالها ...بعد معجزه خدا رو دیدم دلتون خواست سر بزنید به تاپیک خاطره زایمانم ...امیدوارم خدا به هر کس دلش میخواد به حکمت و مصلحت خودش ببخشه...🥰
از خواب راحت گرفته تا یه استراحت کوچیک طی روز برات حسرت میشه
من دوست دارم برم کلاس نقاشی نمیتونم به خاطر بچه هام برم،حتی نمیتونم یه بازار راحت برم،اینقدر دلم میخواد برم بازار نمیتونم
بگو که نیستی فقط خدای جانمازها❤بگو که چاره سازی و خدای چاره سازها❤بگو که نیستی فقط خدای در سجودها❤تو در قیام سروها،تو در خروش رودها❤تو در هوای باغ ها،میان شاه توت ها❤تو بر لب قنات ها،تو در دل قنوت ها❤خدای من،چه بی خبر قدم زدم کنار تو❤رفیق من،چه دیر آمدم سر قرار تو❤قرار من،قرار لحظه های بی قرار من❤خدای من،یگانه ی همیشه در کنار من❤❤