مامانم تعریف میکنه.... از قدیم
عمه ام تازه عقد کرده بوده؛ آقا هم پسر خاله بوده غریبه و ناشناس نبوده
نمیذاشتن که همو ببینن و بیرون و بوس و بغل و... مثل الان که نبوده
شوهر عمم ؛ میخواسته بیاد خانونش رو ببینه
اما از ترسش که راهش ندن ، در نمیزنه
از دیوار میاد تو حیاط
میره عمه رو پیدا میکنه و یه کنج خلوت گیرش میاره و یه ماچش میکنه
داشته یواشکی میرفته که عمو هام( داداشای زنش) سر میرسن
و تا جا داشته این شوهر بیزبون رو میزنن که به خواهرمون دست درازی کردی🤣🤣🤣🤣🤣