وای یادش بخیر. صبح روز جشن توی آسانسور ارایشگاه بهم دست داد روم نشد دست بدم و فقط میخندیدم. وقتی وارد سالن شدم آرایشگرم گفت چیه اول صبحی صدای خنده ساختمان برداشته😂😂
توی سالن هم گفتن عروس داماد را ببوس بیچاره یه بوس کوچولو به سرم کرد هیچ وقت فکر نمیکردم این کار را انجام بده. چون روز عقد بود و از قبل با هم آشنا نبودیم.
خانه مادر همسرم از خجالتی بودن اصلا صحبت نمیکردم و بعداً چقدر آسیب دیدم چون فکر میکردن ناراحتم یا پشیمونم و خودم را بالا میگیرم ولی از خجالت بود.خواهر شوهر و جاری هم اصلا درک نداشتن.