2777
2789
عنوان

بابام بهم خرجی نمی‌ده امروز بد آبروم رفت همه زخم زبون میزنن

| مشاهده متن کامل بحث + 158 بازدید | 19 پست
وا نه پول میدن نه میزارن کار کنی؟ فقط بچه پس انداختن بلدن؟هنوز سنی نداری برو یه حرفه یاد بگیر و پول ...

آخ انقد حس بد دارم که تو خونه عین کوزت کار میکنم یا خودم میگم اگر خونه مردم کار میکردم حداقل روزانه 200 میدن بهم

نمی‌دونم اجازه نمیدن دانشجو ام هستم کلا نمیشه انگار

عزیزم تایم ظهر و عصر برو مسجد

من اینو به همه دخترایی که خانواده هاشون محدود میکنن میگم. دیگه مسجد نزدیک خونه که میذارن بری

اونجا حتما مواردی برای خواستگاری پیدا میکنی. فقط با خانم های مسن گرم بگیر. حرف بزن. ظاهرت هم مرتب باشه. یعنی شلخته نباشی

***عزیزانم لطفا در تاپیک های ختم و حاجت روایی ها تگم کنید. یک دنیا سپاس برای مهربانی شما ***

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

سایت آدم حوا ثبت نام کردم

اینا خیلی فایده نداره دختر 


برام دعاکنید بعشقمبرسم😂 امضام مال خیلی وقت پیشه /بیایید بجای دعا برای رسیدن ب فردی ک نمیدونم آینده باهاش چجوربه دعاکنیم زودتر بره  azقلبمون بیرون/

مثلا چه کاری عزیزم

کیک پزی و شیرینی پزی بلاگری فروش ترشیجات پرورش گل و گیاه انلاین شاپ و...

ولی تحقیق کن ک کدومش بهتره

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
سایت آدم حوا ثبت نام کردم

دختر سنی نداری ک اینکارارو نکن فردا شوهرت سرکوفت میزنه ک تو سایتا دنبال شوهر میگشتی

دعایی چیزی بردار

چله حدیث کسا

هرچند هنوز سنت کمه

باز باران با ترانه   با گوهر های فراوان.  می خورد بر بام خانه  یادم آرد روز باران  گردش یک روز دیرین   خوب و شیرین   توی جنگل های گیلان   کودکی ده ساله بودم   نرم و نازک   چست و چابک   با دو پای کودکانه   می دویدم همچو آهو   می پریدم از سر جو   دور میگشتم ز خانه   می شنیدم از پرنده   از لب باد وزنده   داستان های نهانی   راز های زندگانی   برق چون شمشیر بران   پاره میکرد ابر ها را   تندر دیوانه غران   مشت میزد ابر ها را   جنگل از باد گریزان   چرخ ها میزد چو دریا   دانه های گرد باران   پهن میگشتند هرجا   بس گوارا بود باران   به چه زیبا بود باران   می شنیدم اندر این گوهر فشانی   رازهای جاودانی   بشنو از من کودک من   پیش چشم مرد فردا   زندگانی خواه تیره خواه روشن   هست زیبا   هست زیبا   هست زیبا
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792