سلام بچه ها تروخدا میشه دلداریم بدین،۳تا بچه کوچولو وخوشگل دارم ولی حالم از زندگیم بهم میخوره ازشوهرم بدم میاد ازهمه چیز خسته شدم ۱۰سال پیش باهاش ازدواج کردم اومدم غربت بهترین خواستگارامو رد کردم حتی یکی بود میمرد برام گذاشتمش کنار الان شنیدم چقدر موقعیت بالایی داره پسش زدم برای یه ادمی که فقط خودشو دوست داره وابستگی شدید به خانوادش داره اصلا منو نمیدید منم مثل خودش شدم کنارخانوادش توشهری که ازش متنفرم صب تا شب توخونه بعدشوهرم شبا با دوستاشه وقت ازاد هم با خانوادش یعنی منو بچه هام هیچ جایی تو برنامه هاش نداریم همش میگم کاش بمیرم برگردم شهرخودم بنظرتون ازدواج قسمته همش میگم خدایا چرا این شد سرنوشتم