مادرشوهرم ۵۰بیشتر پدرشوهرم ۶۰بیشتر ی بار نامزد بودم منو شوهرم تو اتاق بودیم خاهرشوهرمم طلاق گرفته تو پذیرایی بود جا نداشتن
صبح پاشدم صبحانه برا شوهرم درس کنم دیدم در اشپزخونه قفله فقط اومدم تو اتاق زدم زیر خنده
یه بار خوابیده بودم اونجا مجرد بودم اون زمان ،خوابم کلا سبکه کلا تو یه اتاق بودیم بعد نصف شب شنیدم مادر بزرگم داره نفس نفس میزنه چشامو باز کردم دیدم پتوی روی پدربزرگم نیم متر میره بالا و میاد پایبن مادربزرگمم سر جاش نیس حدودا دودقیقه بعد اروم گرفتم ویواش مادر بزرگم اومد سرجاش و موقع اذون رفتن حموم و تمام
پدر شوهر من متولد سال ۳۹ زنش ۴۲ همیشه برقراره براشون همیشه هم میگن
هرچی سن بره بالا آدم روش باز تر میشه بهتره که😂
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز