شوهرت چه محاسنی داره؟
شوهرت بره پیش ننش توچرا اواره بشی
حالا عروس و مادرشوهر صبر کنید طرف بمیره بعد دعوا رو شروع کنید
ببین فعلا شوهرت تحت فشار به هیچچچ عنوان به هیچچچ عنوان خونه رو ترک نکن سختی یه مرد فقط از طریق بچست شما هم که کادر نمیتونی
فعلا وقت رفتن نیست ببین تکلیف پدر شوهرت اول چی میشه هیچ کس خدا نیست خدای ناکرده اتفاقی هم افتاد بگو درکت می کنم تو هم منو درک کن از این به بعد زندگیمون سخت میشه دو طبقه یا دو واحد کنار هم اجاره کن ولی تو یه خونه نباشیم فعلا نگو وایسا ببین چی میشه
استارتر تا بیشتر داغون و کوچیکت تکرده و توهین نکرده بهت برو
ببین ازروزاول مادرشوهرم دره ای غصه شوهرشونخوردفقط جلوشوهرم گریه کردکه من تنهاشم بایدبیای پیش من من روزهم تنهامیترسم چه برسه شب....تادیشب منم واقعاکم اوردم ازالان هیچی نگم بابد یه عمرزندگیم بره زیردست مادرشوهر و ارامش بره اون ازالان بفکرآیندشه منم پس بزافکرایندم باشم
🤌🏻اینقدر سیاست داشته باش.
وسط این وضعیت چی میگین اخه.عوض اینکه روحیشو تقویت کنی با مرگ پدرش دراینده کنار بیاد خوب داری میدونو خالی میکنی که ننش بگه بیا دیدی تو سختی و بدبختی فقط منم که موندم برات!
جواب ننه شوهرتم با بی محلی بده.
خیلی زر زر کرد بگو مادرجان بذار شوهرت بمیره اول بعد دنبال اواره کردن من و چتر کردن خودت باش!!
بعضی مواقع درک شرایط زیاد کار سختی نیست!
فکرش رو بکنید شاید این شرایط برای شما پیش میومد انتظار چه واکنشی از طرف همسرتون داشتین!
زندگی بودن کنار هم در تمام لحظات چه سخت و چه سهل
ببین عزیزم اصلا موقعیت خوبی رو انتخاب نکردی برای این حرفا نباید بهش چیزی میگفتی الان تو این شرایط احساسی طرف اونارو میگیره چون یه جورایی الان اونا طرف مظلوم ماجران که تو شرایط سختی هستن دلش براش میسوزه صبر میکردی هروقت که تو موقعیت قرار گرفتی با ارامش قضیه رو حل میکردی
عزیزم باید فقط سکوت میکردی هیچی نمیگفتی تا اینکه شرایطش پیش بیاد اون موقع هر کاری ک دلت میخواست میکردی آخه الان تو این شرایط نباید اینجوری گارد بگیری ناسلامتی باباشه توقعه چ حرفی داشتی بذار زمانش ک رسید حرف بزن الان اصلا هیچی نگو
میگم که این باراولش نیس دوسال پیش یبارمادرشوهرم گفت بیاین کنارمازمدگی کنین اون موقع که همه سالم وخوب بودن ادنجایباردعواراه انداخت گفت من ازبچم وتومیگذرم ازخونوادم نمیگذرم میارمشون اینجا...دعواشد و گذشتم اماالان دوباره
