همسرم دوستم نداره از اول با من خیلی سرد بود ولی من کنار میومدم باهاش چیزی نمی گفتم دوسش داشتم سه سال اول اسم منو به زبون نیاورد آخر با دعوا و اصرار بعد سه سال اسمم و صدا زد توی جمع خیلی اذیت میشدم دوست نداشتم کسی بفهمه دوستم نداره بعد ۵ سال با اصرار خودش بچه دار شدیم دوران بارداری من خیلی بد گذشت خیلی افسرده شده بودم نمیدونستم چیکار کنم چون رفتارش خیلی سردتر شد دیگه کنارم نمیخوابید شبها می ترسیدم گاهی ساعت ها از ناراحتی ذجه میزدم تا که خسته میشدم خوابم میبرد هفته ها از خونه بیرون نمی رفتم شوهرم هم با من کاری نداشت بعد از زایمان امید داشتم بیاد کنارم خیلی بهش نیاز داشتم بعد از ده روز چند بار صداش زدم گفتم بیا کنارم با اکراه گفت باشه ولی رفت خوابید دیگه کارم شدم بود گریه باهام حرف نمیزد تو یه اتاق دیگه می خوابید دیگه خسته شدم آنقدر بهش گفتم بیا کنارم کم آورد اومد کنارم پشتش و کرد بهم و خوابید و اگه بخوام کلا بگم طولانی میشه بعد از چند سال که ازش خسته شدم گفتم بیا جدا شیم افتاد به پام و گفت غلط کردم و جبران میکنم ولی تغییری نکرده دارم دیوانه میشم شرایط طلاق و ندارم چیکار کنم
یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.
بخدا با بچه اوردن زندگیتون خوب نمیشه شوهرتون عاشقتون نمیشه، زندگی اون بچه هم خرابن نکنین، ازبس ک ازقدیم گفتن بچه چسب زندگیه و این چرندیات وهمیشه هم مخالفشودیدیم، بریزین دور این افکارو
تقصیر خودت بوده از اول باهات سرد بوده چرا ازدواج کردی!؟ و بدتر اینکه ادامه دادی و بدترش بچه دار شدی کسیکه از اول دوستت نداشته هیچوقت نمیتونه دوستت داشته باشه