بعد فوت مادرم که هفت ماهه رفته
تمام مسئولیت آشپزی و همه چیز افتاده رو دوش من دانشجو هم هستم و خب به سختی هر جور شده برای بابا و داداشم شام و ناهار آماده میکنم
برادرم امشب داشتم پیتزا درست میکردم یکم حالم خوب نبود گفتم این راحت تره نسبت به چیزای دیگه تکراری هم نبود داشتم میذاشتم تو فر یهو اومده میگه من پیتزا نمیخورم چه خبره هر شب پیتزا مگه نمیبینی من باشگاه میرم و فلان میگم پس چرا هر بار میخوردی هیچی نمیگفتی آخرین بار هم ۲۰ روز پیش یه پیتزا رو دو نفری خوردیم هیچی نگفتی خب میگفتی که برنامه ت اینجوریه میگه دیگه مجبور بودم میخورم خودت باید عقلت برسه من باشگاه میرم هی بهم پیتزا ندی !!! میگم جای تشکرته خب مثل آدم بهم بگو چیا نمیخوری وقت نذارم الکی چرا قبلا نمیگفتی میگه دیگه مجبور بودم میخوردم!! !! واقعا خیلی ناراحت شدم اینم شانس من بود تو ۲۳ سالگی تا بحث هم میشه فوری فکر میکنه دارم منت میذارم میگه اصلا کسی نخواست تو غذا درست کنی!! اخه من که منظورم این نیست !! خیلی ناراحت شدم😔😔😔