من خودم ۲۱ سالم هست ، و یه پسر عمو و دختر عمه دارم که تقریبا ۸ یا ۹ سالشون هست ، به خاطر اذیت و آزار های اینا تو مهمونی های فامیل پدریم من تقریبا یک سال هست که باهاشون قطع رابطه کردم ، و استرس و افسردگی شدید از دستشون گرفتم ، حالا بازم دارن دوباره پیام میدن که دوباره رفت و آمد کنیم با هم ، پدر و مادرم و خواهرم مخالف من هستن و دوست دارن که رفت و آمد کنند ، من برای این که قطع رابطه همیشگی کنم باهاشون باید چکار کنم به نظرتون؟؟؟
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
آخه مشکل اینجاست که منم اگه نرم اونا میان خونه ما ، من یک سره که نمیتونم به خاطر اونا بزنم بیرون از خونه ، شما هم بچه های فامیلتون اینجوری هستن؟ من فکر نکنم مثل بچه های فامیل ما باشن اصلا انگار از جنگل فرار کردن
هنوزم دیر نشدهبجاش بزار بزرگتر ک شدن برو و روابط رو از اونموقع بیشتر کن
من که دیگه دلم نمیخواد ریختشون رو ببینم واقعا ، یه بچه ۸ ۹ ساله درسته بچه است ولی دیگه اینقدر فهمش میرسه قطعا که داره طرف مقابلش رو با رفتار و کاراش آزار میده
یه بچه ۸ ۹ ساله چقدر میتونه رفتاراش تو زندگی شما تاثیر گذار باشه که باعث افسردگی بشه ؟
"انزوا را به وابستگی ترجیح میدهم. وقتی وابستگی از بین رود، انسان وارسته می شود""ملتی هستیم که هنوز خشنونت رو مردونگی، حماقت رو نجابت، شادی رو هرزگی، دزدی رو زندگی میدونیم؛ راه درازتری تا انسانیت داریم. و راه دراز تری تا آرامش و عشق..." "مدرسه که میرفتیم، هربار که دفتر مشقمون رو جا می ذاشتیم معلممون میگفت: مواظب باش خودتو جا نذاری! ما می خندیدیم و فکر می کردیم نمیتونیم خودمونو جا بذاریم! بزرگ که شدیم بارها و بارها خودمونو جا گذاشتیم؛ توی یه کافه، توی یه خیابون، توی یه شعر..."