متوجه میشم
به نظرت من با این بی آبرویی ها اصلا نمیتونم ازدواج کنم پیش در و همسایه که ابرو نداریم دعوا ها رو تا خونه دوست و همکار هم کشیده
بخدا اینقدر تلاش کردم همه چی عوض اینقدر به این در به اون در زدم گاهی وقتا هم نادیده میگیرن بعضی وقتا هم نمیتونم شاید حق با شماست نمی‌دونم کاری از دستم برمیاد قلات انجام نداده باشم بگو انجام بدم
بچه ها پس بنظرتون برم همه ی وسایلمو جمع کنم بیارم خونه بابابزرگم بمونم؟
حداقل تا کنکور
دختر خوب تو به نظر میاد وسواس شدید ذهنی داری، این یه خدسه البته، اینکه خودتو ناجی بدونی و انقدر تحت فشار باشی عادی نیست
به نظر من تو احتیاج به دارو در کنار مشاور داری و حال اصلا خوبی نداری
الان هرچی بهت بگن مطمئن باش که اون کاری نمیکنه تو قبول نمیکنی یعنی نمیتوتی اصلا چون ذهنت و روانت نمیزاره
پدر تو به نظر میاد بیماری روانی داره و اونم احتیاج به درمان و دارو داره ولی خوب انگار فرد عاقلی اطرافش نیست که کمکش کنه
شما ولی به خودت کمک کن واقعا احتیاج به درمان داری
بابات اگر شلوغ میکنه واسه اینه فهمیده شلوغ کاریاش خریدار داره
چهار بار محل ندید یا خودتون بدتر شلوغ کنید دیگه انجام نمیده
مطمین باش کاری دست خودش نمیده
چون اگر میخواست بده نمیگفت انجام میداد
فکر مادرت باش
او روح و روانش داغون شده
دیوونه شدم یعنی
همیشه می‌ترسیدم دیوونه شم
فکر نمی‌کنم بابام روانی باشه فکر میکنم چون محیط زندگی خودش اینطوری بوده اینطور شده این رفتارا براش عادیع البته تو خانوادشون خودشو مامانش اینجورین بیشتر
قبلاً اینطور نبود سنش رفته بالاتر خیلی بد شده
یعنی وی خودتو ناجی مدون متوجه نشدم عزیزم به بار دیگه توضیح میدی
