2777
2789

اکه هستید که من تعریف کنم از حال روزم نه اینکه بشینم کلی بنویسم تا هیچ کس نیست و خودم تنها تر از همیشه ببینم

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

یه پدر و مادر بی فکر و بی احساس که هیچ چیز به اندازه حرف خودشون براشون مهم نیست 

بابام همیشه باید لج کنه انگار که همسن بچه هاشه اکه بگیم بابا فلان کار رو نکن میگه چرا شما کنید من نکنم یه آدم واقعا نفهمه خیلی بده هیچی تو گوشش نمیره هیچی همیشه لج همیشه خدا جنگ همیشه میگه من راست میگم

تا تقی به توقی می‌خوره ابرو ریزی درست می‌کنه به حرف ساده من باید تبدیل بشه دعوای بزرگ باید آبروی من همه جا بره باید عین بچه دوساله بره استوری بزاره سیصد چهارصد نفر ببین هی میره زنک می‌زنه به عمو ها به عمه ها به اقوام آبروریزی در میاره فقط به خاطر یه حرف ساده یعنی آدم تو خونش نتونه به حرف عادی بزنه نتونه بگه بابا اگه میشه این کارو نکن چون خونه زشت میشه مهمون میاد خجالت می‌کشیم 

پریشب من به مامانم گفتم که مامان منو بابا ( برای دکتری رفته بودیم خونه یکی از اقوام که که صبح بریم انجام بدیم برگردیم شب یلدا بود اونا میخواستن برن مهمونی من هر چقدر التماس کردم بلند شو بریم یه جای دیگه اینا برن مهمون یاونا هم تو رودرواسی میگفتن نه نمی‌ریم و... ولی من شاهد بودم چند بار زنگشون زدن

 بیاین غذا درست کردیم و فلان حتی خانومه یه بار غیر مستقیم به من گفت کلی تو کتش نرفت که نرفت) اومدیم خونه برای مامانم که گفتم یهو مامانم یه کم جو داد گفت این آدم همیشه این شکلیه یهو بلند شد بخیر و صدا و آبرو ریزی و الان زنگشون میزنم ازشون میپرسم الان این کارو می‌کنم بعد که زنگ زد همه ساکت بودن ولی خودش عمدا سر و صدا میکرد که که خیلی عصبانیه که مثلا اونا بگن آره تقصیر زن وبچس کلی حرف بارمون کرد کلی تحقیر کلی فوش زشت 

هی میگه الان می م خودکشی می‌کنم هی زنک میزنه خواهر برادرانش و جمع می‌کنه می‌خوام خودکشی کنم از دست اینا می‌خوام ولشون کنم برم تا همیشه کلی حرف به ما میزنه بخدا یه بار منو ابجیم دوتایی خونه بودیم حتی مامانمم نبود باز همین کارا رو شروع کرد رفت خونه یکیش دیوونه بازی بقیه هم اومدن وسط نماز خودشو زده زمین که یعنی من خیلی اعصابم خورد بوده اینطور شدم بخدا می‌دونم الکی این کار رو کرده بخداااا چون بحثی نبود فقط گفتم بابا اگه میشه اینو نزار اینجا  چون میدونستم چجوری آدمیه خیلی ملایم گفتم منو ابجیم دوتایی خدا می‌دونه به نام حق چه حرفایی شنیدیم شیش با هم چقدر گریه کردیم

اون همه کار با ما می‌کنه همه حرف به ما میزنه ولی ما اصلا جایی نمی‌گیم برعکس اکه بین توهین هاش بین فوش هاش بگیم بالای چشت ابروعه همه جا رو پر می‌کنه ابرو ریزی بخدا دیگه روم نمیشه یه مهمونی خانوادگی برم یه جایی یکیو ببینم اینقدر این مدت زشت بازی دیدن 

بنده خدا مادرت چی کشیده اینهمه سال از دست این مرد احمق الان ناراحتی که دارن جدا میشن ؟ مادرت سرمایه ...

آره مادرم شاغله خدارو شکر 

ولی من ناراحتم چرا زندگی من باید خراب شه چرا از بچگی باید بکشم تا الان؟

من اگه الان غرق در رفاه شم غرق در پول شم عرق در هر چیزی برام فایده ای ندارد دیکه روحیه ادامه دادن ندارم دیگه آرزویی ندارم همین جور نشستم روز ها میگذرن توانایی و حوصله هیچ چیز مخصوصا خودمو ندارم من باید بمیرم یه بار دیگه دنیا بیام تا بتونم زندگی کنم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز