پریشب من به مامانم گفتم که مامان منو بابا ( برای دکتری رفته بودیم خونه یکی از اقوام که که صبح بریم انجام بدیم برگردیم شب یلدا بود اونا میخواستن برن مهمونی من هر چقدر التماس کردم بلند شو بریم یه جای دیگه اینا برن مهمون یاونا هم تو رودرواسی میگفتن نه نمیریم و... ولی من شاهد بودم چند بار زنگشون زدن
بیاین غذا درست کردیم و فلان حتی خانومه یه بار غیر مستقیم به من گفت کلی تو کتش نرفت که نرفت) اومدیم خونه برای مامانم که گفتم یهو مامانم یه کم جو داد گفت این آدم همیشه این شکلیه یهو بلند شد بخیر و صدا و آبرو ریزی و الان زنگشون میزنم ازشون میپرسم الان این کارو میکنم بعد که زنگ زد همه ساکت بودن ولی خودش عمدا سر و صدا میکرد که که خیلی عصبانیه که مثلا اونا بگن آره تقصیر زن وبچس کلی حرف بارمون کرد کلی تحقیر کلی فوش زشت