بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بگو من مامانتو دوست دارم و بهش احترام دارم،نمیخام اون حرمت بین مون از بین بره
و این وسط تو ازهمه بیشتر عذاب میکشی چون ی طرف زنته و ی طرف مادرت
و بگو الان بخاییم ی خونه زندگی کنیم در آینده اصلا نمیتونیم جداشیم،چون وابستگی بیش از حد به وجود میاد و خیلی سخت میشه تنها موندن برا مامانت ولی الان عادت کنه دیگه براش عادی میشه
اطرافت اگه زنی هست که شوهرش فوت کرده و تنها زندگی میکنه رو براش مثال بزن
«اگر روزی غمگین روبهروی تو ایستادم،فکر نکن که چه ضعیف و کمتوان هستم،به این فکر کن که من تو را امن دیدم و روی تو حساب کردم که روی غمگینم را نشانت دادم.»
چرا ولی خب خیلی رو مامانش حساس شده از وقتی باباش فوت شده ولی خب این یچیز عادیه خیلیا همسرشون فوت میش ...
خیلی رک بگو مامانتو دوست دارم چون تورو دوست دارم
مامانته درکت میکنم
ولی خب توام منو درک کن
من دوست دارم خونه خودم راحت باشم
بگو شاید من یکروز پریود بودم حوصله نداشتم یهو از عصبانیت به مامانت بی حرمتی کردم اون وقت حرمت ها از بین میره
ولی ۲تا خونه جدا باشیم تو میری ۱ساعت میشینی من غذا میپزم میبری براشون
هم ایشون راحته هم من
«اگر روزی غمگین روبهروی تو ایستادم،فکر نکن که چه ضعیف و کمتوان هستم،به این فکر کن که من تو را امن دیدم و روی تو حساب کردم که روی غمگینم را نشانت دادم.»