من اخرین با ۱۴سالگی خوردم
و بزرگ تر ک شدم دیگه احترام میزارن.دیگه نزدنم.ولی بچگشم بااسترس بود
خیلی پیش فامیل تحقیر شدم.بابام که وابسته خواهر برادراشه و مامانش ک مُرده😒اگه اتفاقی برااونا میفتاد سر ماخالی میکرد.درحدی تو بیمارستان من ۳ساله رو زده بود ک یادمه و هنوز گریه هام وقتی رو آسفالت کشیده میشدم تو گوشمه.از فامیلاش متنفرم.یبار منو جلو فامیل و همه زد و من از ترس خودم رو خیس کرده بودم.داییم منو برد خونشون و از ترس تو خونشون ب زنداییم گفتم جیش کردم.اونم بامهربونی اومد لباسامو عوض کرد.بعد با بابام حرف زد.هیچی
اگه بخام بگم خیلی زیاده.یبار مامانم زد و دهنم پر از خون شد.بچه بودم،بهم گف فرش قرمزه ،رنگ اونه رفته تو دهنت.منم باورم شد.چقد بد بود بچگیم ولی:)هیچکی اینجور نیس مث من
من خاطره خوبی ندارم.بخاطر همین ازشون بدم میاد.حتی دیروز روز مادر تبریک نگفتم.چون هر کار کردم اصن از زبونم کنده نشد.فقط رسمی گفتم تبریک میگم