من یادمه خیلی بچه بودم
اخه بچه حافظع قوی داره یادش نمیره.شاید ۳ ۴ساله بودم.و بابام اعصابش خراب بود
چون مامانشو بستری کرده بود.اخه فکر ذکرش اونا بودن.عمه هام و عمو هام و بچه هاشون و مامانش.
وچون بستری بود،منو تو حیاط بیمارستان کشید رو آسفالتا.و من گریه میکردم.اونقد زد منو که صورتم زخم شده بود.
بچگی خوبی نداشتم من.پر از کتک و زدن و تحقیر و ترس.و بچه ساکتی بودم.به هر حال منو خیلی زدن.حتی خواهر بزرگم.
یبارم ۱۴سال اینام بود رفته بودیم پارک کل فامیل مامان دور هم بودیم همه بودن و نمیدونم چی گفتم ک سر سفره محکم منو زد.سالها گذشته الانم ب ذهنم میاد گریه میکنم.من کتک به تعداد موهای سرم خوردم.مخصوصا جلو فامیل.این تاپیک کل خاطراتمو زنده کرد