ببینید من اوایل ازدواج باهاشون تویه ساختمون بودم ساختمون ک چ عرض کنم یه اتاق بالای خونشون
اونم بابت خریدش ب اسم خرید شریکی خونه طلاهامو ک ازخانه پدری آورده بودم گرفت آخرشم گفت کرایه اتونه
اون موقع من جوونتربودم سرحالتر بودم شروع میکرد با یاددادن شوهرم زندگیمو آبرومو بردن طوریکه تا پای طلاقم رفتیم قسم خورده بود ازچشم بندازه منو
حالا خدا رحم کرد و ازاونجا چندسالی بلند شدیم .من رفت وآمد کم کردم شاید سالی ی بارم نرم نمیتونم ببخشمش
حالا پریشب بخاطر روز مادر همه بچه اهاشو دعوت کرده جز ما .البته کار همیشگیشه
شوهرم دیشب گفت بریم من نرفتم اگر پنج شنبه برم بنظرتون ب روی مادرشوهرم بیارم وگله کنم یا نه ؟
ت ر خدا خواهرانه راهنمایی کنید