حقیقتا نمیخوام فقط از شوهرم گله کنم متاسفانه شرایط زندگی تو ایران جوری شده که فقط باید به فکر پول در اوردن باشن اقایون و خیلی از خانما
شوهرم همه فکرش کارشه و پیشرفت و بابت طرز فکرش با کسی شوخی نداره،یادم نمیاد اخرین بار کی رفتیم سفر،با کسی رفت و امد نداریم بخاطر کارش و..میاد خونه اصلا حرف نمیزنه و یکم اکسپلور گردی میکنه میخوابه و گاهی هم نیاز داره بهم میگه…محل کارشم میرم زیاد حرف نمیزنه و ذهنش درگیر چک و فروشه،من حتی ی خواهر یا رفیقم ندارم ب لطف سختگیری های دوران مجردیم توسط بابام و بعدم شوهرم خیلی تنهام خیلی😔اکثر وقتا مناسبتارو یادش میره اگه هم یادش بمونه یچیز برام میگیره خشک و خالی میده بهم،اصلا بلد نیست بهم محبت کنه برعکس برادرش با زنش،هروقت میرم خونه مادرشوهرم دلم میگیره و با خودم میگم چرا شوهر من اینجوریه پس،نمیدونم یوقتایی بهش حق میدم تحت فشار زندگی باشه ولی یوقتایی دلمم برای خودم میسوزه که انقد تنهام و منتظرم بیاد باهاش یکم بگم بخندم ولی جواب نصف حرفامو نمیده و رو مبل گاهی خوابش میبره اخه مگه من چندسالمه همش میگم کمتر تحویلش بگیرم ولی بازم از رو نمیرم
دلم خواست بچه دار بشم از تنهایی دربیام مشاورم جلومو گرفت گفت ممکنه بخاطر جوونی نکردت بعدا به شوهرت خیانت کنی،اینم بهش گفتم فقط عصبانی شد و گفت بفهم چی میگی و بعدشم انگار ن انگار،فکر میکردم با ازدواج تنهایی تموم میشه ولی فقط برای سال اول بود😔