مادر بزرگم با عمو اینام زندگی میکنه و به شدت حالش بده همه نوه هاش از 5 ساله تا 30 ساله هر روز میریم پیشش و همه ی کار هارو میکنیم ولی زن عموم میگه کاش زودتر تموم کنه ما هم راحت بشیم
ولی ما هر کدوم بریم خونه رو جارو هم میزنیم و شام و ناهار نمیمونیم که اذیت نشن
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
باید خونه هر بچه بگرده تا رفت و آمد رو دوش فقط یک نفر نباشه که اینجوری کم بیاره شاید امروز میخواست بره خونه مادرش شاید یک هفته مسافرت شاید اصلا دوره عادته و استراحت میخواد قبول کنیم بهترین مهمون هم هرروز باشه اذیته
متاسفم برا زن عموت که آرزو مرگ میکنه واسه پیرزن بی چاره
میگه قرص بدین بهش همش بخوابه ولی اگه بیدار هم باشه مزاحمتی برای زن عموم ایجاد نمیکنه فقط دو سه قاشق آب میخوره غذا میخوره خب ما هم به جز کار کردن دلمون براش تنگ میشه
خب میخواستن با مامان بزرگم زندگی نکنن اگه چند سال پیش از مامان بزرگم جدا میشدن مستاجر میبودن ولی الا ...
با احترام من حق میدم بازم ک مهمون هرروز زجر اوره اگه خونه مادربزرگت زندگی میکنن که حق نداره جدا بشه و مادربزرگ پرستار میاد کنارش اگه خونه اوناست مادربزرگ حق داره