سلام من ۲ ساله ازدواج کردم تو این دوسال شوهرم اذیت میکرد سرکار نمیرفت میرفت سرکار ول میکرد منم کم سن ازدواج کردم چون با شوهرم دوست بودم عاشقش بودم ازدواج کردم
تو این دوسال زندگیم بخاطر رفتار شوهرم سخت یه طرف درست کار نکردنش یه طرف زبون تندش خیلی گیره به هرکاری تو خونه گیر میده انگار که میخواد منو مثل مامانش کنه منم دعوام میشد که تو خودت چیکاره ای چه کاره مفیدی میکنی که الان داری به من گیر میدی اونم منو میزد لج میکرد به خانوادم بی احترامی میکرد درحالی که من یک بارم نه به خانوادش بی احترامی کردم نه به خودش
من چند بار رفتم خونه بابام باره اخرم که رفتم خونه بابام منو زد دعوا شد مامان بابام منو بردن ۳ ماه خونشون موندم رفتم مهرمو گذاشتم اجرا دیدم یه ماه نمیاد دنبالم خانوادشم خیلی پیگیر نیستن خانوادشم میگفتن مقصره دخترتونم الانم بعد سه ماه برگشتم خونم اولش شوهرم خیلی میچسبید بهم تا دلمو به دست بیاره خرش که از پل گذشت الان اذیت میکنه
مودی شده یه روز باهام خوبه یعنی حرف میزنه به چیزی گیر نمیده بعد فرداش تا چند روز نمیزاره بغلش کنم غذا نمیخوره خوردنی هم کم باهام خیلی حرف نمیزنه بهم بی احترامی مییکنه باهام رابطه برقرار نمیکنه تازه گوشیشم رمزش عوض کرده نمیزاره دست بزنم موندم چیکار کنم خیلی اذیت دارم میشم همش انگار احساساتم غرورم خورد میشه پیشش😔😔😔