جالب اینجاست اسفند ماه سال پدرمه
مامانم نگران بود گفتم ناراحت نباش کم آوردی من میگم شوهرم مساعده بزنه بهت قرض میدم
حالا داداشم و زنش هرچی دارن خرج لباس و وسیله میکنن صفر تا صد زندگیشون و عوض کردن
بعد مدام از این و اون پول میگیرن
الان کف اشپزخونشون خراب شده پول کم اورده
مامانم میخواد ۱۰ میلیون بهش بده
گفتم مادر من تو خودت پول لازمی
زن اون مدام درحال تزریق ژل و بوتاکس و تتو هست و وسیله خریدنه
تو چرا باید پول بدی
مامانمم روی من حساب کرده
دلم خیلی گرفت
میگفت نداره بچم
مامانم به من و اون یکی داداشم بدهکار بود این ماه نمیخواست بده
حالا فهمیدم چرا
چون میخواست پولاشو بده به داداشم
همه کلا من و حساب نمیکنن انگار