شوهرت باهات خوبه حالا؟
اتفاقا پدر شوهر منم تا بچه دومم میگفت
تازه فقط برای طلا عقد و خرید عقد کمک کرد
عروسی رو شوهرم با بدبختی و سازمان ازدواج آسان گرفت
ولی اینقدر منم میرم با هم میگیم و میخندیم
یواش یواش فراموش شد
و کلا سعی می‌کنند احترام بذارند
چون دااااااائم احترام میذارم
ابدا بی ادبی نکردم
فک کنم همزاد اینان
برا من گفتن یه مرغ بسه مهم خونه که ریخته شه
اصلا من مرغی ندیدم
بعد برا دختر خودشون علاوه بر عروسی و ماه عسل گوسفند هم کشتن
عوضش عاقل شدم و شناختمشون
من باردار شدم حتی یه بار نیومدن سر بزنن بهم هروقت میرفتم با متلک چه عجبی
بعد که دخترشون باردار شد برو خونه شون کاراشون بکن
خدارو شکر رفتارهای زشتشون جلو چشمام بود وگرنه مثل خنگها طبق معمول میرفتم
ما گوسفندو خودمون خریدیم اونم دوتا ،یکی رو پدر من برد برای پاتختی البته اونی ک پدرم برد خیلی کوچولو بود ولی اینا بزرگه رو بردن یه تیکشم بما ندادن روز پاتختیم صدتا مهمون دعوت کرد کل گوسفنده بابامم خوردن رفتن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
40 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز