جاری بدجنسم که بیوه شد

خیلی عجیبین 

از وقتی عضو این سایت شدم به اهمیت راهبردی و استراتژیک 👈جاری تو زندگی پی بردم🙄😐😐

جاری 

فاقد هر گونه اهمیت 

مث بچه ها میمونین 🙄

کی چی گفت کی چی تعارف کرد یا نکرد 

حالام بیوه شد جون به من فلان حرف و زد 🤦‍♀️

خوشبحالتون واقعا وقت اضافه زیاد دارین

تاپیک اخرمو چک کنید از بدبختی در بیاییم

تومنی یامن توعم

مثل جاری و خواهرهای شوهرم عقده این منو میبینن بیشتر جیک تو جیک میشن 

من محل نمیدم

بنظرتون عدالت خدا زیر سوال نمیره؟

بخاطر کل کل و چشم و هم چشمی مسخره ی دوتازن 

یه بچه یتیم میشه؟

کارمای اون چیز خاله زنکی تغییر سرنوشت یه بچه و یتیم شدنشه؟

نعوذبالله

خدای مهربون و بزرگ ایییینقد کوته فکره 

اون آقا فوت شدن چون پیمانه عمرشون پر شده و هییییییچ ربطی به خاله زنک بازی تو و امثال تو نداره

بعضیا رو خدا دوست داره اگر بدی کنن تلنگر میزنه بهشون، منم ازونام تو دلم غیبت کسی رو بکنم چوبش رو میخورم مرسی که دوسم داری خدا😭

خود صاحب عزا یعنی بیوه ی میت خرما میگردوند؟؟ خب به نظرم حداقل اینجا شما باید اینکارو میکردی مگه مهمونیه خرما بگردونه جلو شما ؟؟ حالا هرچقدر بد شما به خاطر مادرشوهر بلند می‌شدی کمک

صاحب عزا فقط جاریت نبوده

اینجا من مشکوک شدم

واقعا. اگر خوشبخت بشن وزندگی خوبی داشته باشن که یه دستت درد بکنن به آدم نمیگن 

اما اگه زندگیشون بد باشه 

میگن تو کردی که لعنت....... 

عزیزم این موضوع تاپیک به نظرم جالب نیست

ما نباید بیوه شدن یه زن و یتیمی یه بچه رو انتقام خدا بدونیم

خواهرانه میگم توبه کن از حرفت این اتفاق میتونست برای هر گدوم از برادرها بیفته..زشته دلمون خنک بشه

بزار من داستان خوشحالیمو برای طلاق یه زن و هوو اومدن سرش بگم تا بدونی خیری توش نیس

سالها پیش دوست خواهرم با خواهرم سر قرار با یه پسری از اشناها رفت خواهرم عاشق پسر بود و قبلا حرف ازدواج زده بودن

اما تو همون قرار این دو تا باهم دوست میشن و ازدواج میکنن

و داستانهای دیگه که خواهرم بهش توهین شد و خیلی کوچیکش کردن بهش گفتن حسود ما نمخواهیم تو رو و ...

گذشت سالها زندگی اونها عالی بود و رو به پیشرفت

تا اینکه بعد بیست سال چون اشنا بودن من تو ختم دیدمشون

اون زن طلاق گرفته بود. یا هر چی به هر حال نبود

جلوی چشمم اون اقا با خانم جدیدش دست همو گرفته بودنو خیلی صمیمی بودن و انگاری بچه هم داشت

از ما پنهان میکردن ولی ظاهرا از اون زن یعنی دوست خواهرم جدا شده بود و حتی شاید خیانت

وقتی دست اون زنو لمس کرد یاد زن اولش افتادم برای اینکه دل خواهرمو بسوزونه دست شوهرشو جلوی خواهرم محکم میگرفت

راستش انقدر خوشحال شدم و با ذوق به خواهرم گفتم روزگار انتقامتو گرفت

سه هفته بعد دقیقا خودم متوجه خیانت همسرم شدم و زندگیم به لجن کشید

توبه کردم از خوشحالیم و فهمیدم خیانت حق حتی دشمنمون نیس

اینو گفتم بدونی گاهی این چیزا به خود ادم برمیگرده

عزیزم ایشون نگفتن بخاطر عکسهای بچه ی جاری راهی روانپزشک شده.

شما چرا دقیق نمیخونین.بعدشم اینا همسایه دیوار ب دیوار بودن این رفت و امدها طبیعی بود.

دیگه باز خوددانی اگه دوسدارین باز یطرفه ب قاضی برین

اره ازاین دید بگی بهتره تا اینکه بگی طرفوحلال کن

بیاین تایپیکم لطفا

حس بدی گرفتم 

اولنش نمیدونم چرا جاری باید حساس بشه رو زندگی برادر شوهره 

دومن اگه جاری شما مسرشو از دست داد خواست خدا بود 

سومنش جاریت اگه میخواست با برادر شوهرت ازدواج کنه به تو هیچ ربطی نداره زندگی خودشه و نمیخواد کاسه داغ تر از آش بشی اگه جاریت نمیخواد بچه هاشو  تنها بزاره چون بچه هاشو دوست داره بعدشم اون مشاوره غلت کرده که به جاریت گفته همسرت فوت کرده تو هم برو خونه بابات 

چهارمن با کاربرای عزیزی که گفتن زندگیتو سفت بچسپ عزیزای دلم خوبه شماها خانومید خوشتونمیاد یکی بیاد راجب شما اینجوری فکر ناجور کنه ولا حالم خراب شد گرچه همه پیاما رو نخوندم 

حالا واقعا  جاریامو درک میکنم که چرا تا وقتی که میرم خونشون خیلی حساس بازی درمیارن نگو که فکر میکنن میخوام رو سرشون اواره شم 💔

کاشکی یکم درکتونو ببرید بالا

گلم برادرشوهرش دوست دخترداشته سالها به اون دختره بیچاره امید ازدواج داده بوده درستش این بوده باهمون دختر که عاشقشه ازدواج کنه