من اگه بگم یه کتاب میشه
از خواستگاری من که گفت این دختره زشته!تو روی خودمم اومد گفت من خواستگاریت اومدیم وقتی برگشتیم تو جمع گفتم این دختره زشته چرا میخواهید بگیریتش!خودش شبیه پیوند وزغ و جغده!!!! جهیزیه ام بردم اومد فضولی و دخالت که فلان فلان نداره وسایلش قدیمیع و...
چندماه بعد عروسیمون تصادف کردن اومد حیاط مادر شوهرم جیغ وداد و فحش به من که فلانی بدقدمه از وقتی اومده من خیر ندیدم تصادف ما تقصیر قدم فلانیه
مدام کنایه و حرف نیش دار و.... کلا تا منو ببینه یچی باید بگه تا دل خودشو خنک کنه
پسر دار شدم الم شنگه راه انداخت که چرا این پسر آورده من فقط پسر داشته باشم که پز بدم بگم من فقط عروس پسرزام!!!!
۱۲ـ۱۳سال ازم بزرگترها
کاراش خیلی زیادن
فک نکنی منم نگاهش میکردمااااا
منم هرکاری بگی کردم بی محلی جوابشو مث خودش میدادم یه دوره هم خیلی بهش احترام گذاشتم دیدم نه این آدم هیچ روشی روش جواب نمیده
خیلی خیلی زیاده کارهاش
کلا بعد ده سال انداختمش اشغالی خودش و اون شوهر زالو صفتش رو