بشددت وراحت دروغ میگ بهم بشدت رفیق باز اول واخرزندگیش رفیقاشن یمدت بحثای شدددیدی داشتیم شدید اونقدرشدید ک هروزمیگفت برودادگاه قبلا اینطوری نبوداگر میگفتم گوشیتوبده یا اتفاقی میوفتاد سعی میکرد کاری کنه فکربدنکنم ولی الان ن
خیلی بهم ریختم خیلی بی لیاقت خونه مادرش بودیم شب یلدا بعدهمه گفتن بریم خونه مادرش رفتیم شب نشینی دیدم هی میگ مانریم خوابم میادنمیدونم کجا میخواست بره گفتم دروغ نگو کجا میخوای بری هی گفت ن براحتی قسم دروغ میخوره تااینکه رفتیم خونه خواهرش دیدم همش میگفت زودبریم دیدم گفت برم دستشویی کاپشنشوپوشید رفت توحیاط گوشیشم برد مطمعن سدم داره دروغ میگ یابرنامه ریخته بارفیقاش بره بیرون یااونقدراشعال داره ی علطی میکنه اومدداخل رفت تواتاق خوابید رفتم پیشش گفتم گوشیتوبده شلوع کرد گرعت دسش خودش گفت اینجوری ببین گوشی دست تونمیدم بعددیدم همون پسره ک عوضی بهش پیام داده گفتم پیام دوستت نمیخونم گفت محال دیگ گوشی بهت بدم گفت بده نداد همون طورک درازکشیده بود باپا زدم توکمرش دوبار گفتم ندی تموم اونم هولم داد دادزد