عزیزم مشکل من نیستم
مشکل اینه که شوهرم به خانواده ش نمیگه که مثلا من شب چله خونه پدر خانمم دعوتم
یا عید خونشون دعوتم
انگار ازشون میترسه یا به قول خودش نمیخواد ناراحتشون کنه
بهشون دروغ میگه ، مادرشم پیگیره که همچین مناسبت هایی ما کجاییم
چند دفعه هم به شوهرم میگم چرا بهش اینجور میگی؟ میگه یهو که پرسید من اینجور گفتم نمیخواستم دروغ بگم
من میخواستم برم خونه مادرش ، شوهرم گفت نیا نمیخواد
هر سری که گفتم بریم به مامانت سر بزنیم شوهرم میگه نه بزار بعداً
فقط زمانیکه مادرش دعوت کنه میگه بریم ، منو زیاد خونه مادرش نمیبره
منم ازین که زیاد نرم خوشحالم ، چون مامانش خیلییییی داستان داره ، خیلییییی حرف میزنه و داستان درست میکنه