اره از ساعت دو شب هذیون گفتناش شروع شده و امروز حالش بدتر شدع
لیوان پرت کرده سمت مامانم با مشت زده تو سرش اگ تاپیکای قبلمو بخونی متوجه میشی ک چرا ب مامانم گفته اگ همع چیزو تریف نکنی هم تورو میکشم هم خودمو..زنگ زدن بابابزرگم رفته مامانمو ببره بابام نزاشتع. چل روزه ک مامانم تحمل میکنه رفتارا و دعواهاشو ولی امروز شدید شده مامانم کلی لاغر شده زیر چشاش سیاه شده از شدت فشار نممیدونم چرا اینقدر ما بدبختیم....