دیروز سر چیز بیخود شوهرم باهام دعوا کرد از خونه بیرونم کرد
اولش گریه کردم اونم همش میگفت پاشو گمشو
بعد گفتم برم یه ففففف ااااا للللل مانندی از قرآن بگیرم ببینم چیه اومد که ببخش کل صفحه همین بود
منم بهش بخاطر این امشب نمیرم اون هر از گاهی توهین میکرد من جواب نمیدادم کم کم آروم شد
ولی من حدی دیگه ترسی نداشتم کلا قرار بود برم خونه مامانم واسه یلدا
صبح گفتم اصلا چرا گریه کنم بزار شوخی کنم بگم بخندم بلکه اون بسوزه
از صبح هی اون گفت هی من گفتم البته توهین بزرگ نبودا
مثلا اون میگفت مهریت فلان قدر میشه دیگه پادشاهی میکنی از اینجور چیزا
یا به شوخی میومد النگو هامو در بیاره باز من میکردم دستم
یا تعهد میگرفت که مهریم بشه ۱۴ تا من مینوشتم ۱۴۰۰ تا
درسته موضوع خیلی بدی بود اما خدایی خیلی خوش گذشت
الان هم آماده میشیم بریم ناهار خونه مامانم رفته کادو بخره😂
تازه میفهمم سیاست یعنی چی