امروز میخوام یه سوال در خصوص تقریباکانیبالیسم ازتون بپرسم یا شبیهش که فکر کنم تو یکی از داستانای آگاتا کریستی هم اومده بود: موقعیت شما تو یه جای خلوت یه مارشمالو زنده و سخنگو پیدا می کنید چیکارش می کنید ( توجه کنید هیچکس از کارتون با خبر نمیشه:))
یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.
اول زنده بودی؟ یا بعد زنده شدی؟ اسمت چیه؟ نمیترسی کسی تورو بخوره؟ میتونی یه تیکه از داستانت ام برا این باشه برگشت به گذشته و داستان که چیشده. بعد شاید ببرمش خونه چون دوست ندارم کسی بخورش و به عنوان دوستم همیشه باهاش حرف بزنم چون مارشمالو قلبش شیرینه و مهربون
Don't regret having a good heart All good things come back and multipy🌱🌙
به مارشمالوئه میگم چیشد که سخنگو شدیاول زنده بودی؟ یا بعد زنده شدی؟ اسمت چیه؟ نمیترسی کسی تورو بخوره ...
ببین من تو فکر اینم نحوه زندگی ش تو این دنیای خطرناک چطوریه خبب ببین):. اون حتی به تو هم نمیتونه اعتماد کنه از کجا معلوم گولش نزده باشی/ یا مثلاً چطوری خودشو از خطرات نجات میده مضمون داستان دوست دارم این باشه
ببین من تو فکر اینم نحوه زندگی ش تو این دنیای خطرناک چطوریه خبب ببین):. اون حتی به تو هم نمیتونه اع ...
خب میتونی داستانو اینشکلی پیش ببری سمت ماجراجویی هاش تو این دنیا جاهای مختلف کشورای مختلف که با استفاده از جا انداختن خودش تو وسایل مردم جابه جا میشه، چمیدونم یبار تو گوشه ی یه هتل زنذگی میکنه خودشو میندازه تو چمدون یکی میره به جایی که نمیدونه و با سختیای زیادی رو برو میشه اگه میخوای ژانر بزرگسال بنویسی میتونی مفاهیم روانشناسی ام باهاش قاطی کنی
Don't regret having a good heart All good things come back and multipy🌱🌙