اه اه از دست این پدرم خیلی دوستم داره ولی به چه درد میخوره
خونه امون که کوچک و قدیمی بود به یک زوری ۱۴ سال پیش بزرگترش کردیم اون هم با کمک من که شاغلم بعد گذشت این چند سال خونه باید مجدد رنگ میشد ولی زیر بار نمیرفت تازه خودمم میخواستم پولش رو بدم وسایل جدید بخرم قبول نمیکرد واقعا اینها کی اند به چه درد میخورند به یک زور خونه رو رنگ کردیم ( چون به زحمت می افتاد نمیخواست سختی بکشه دو ماه رنگ و اثاث اینور انور کردن داشته باشیم ) وسایل خونه رو خودم با پول خودم نو کردم مبل و لوستر حالا تصمیم داشتم برای عید لوستر اشپزخونه و یک آباژور دیگه بگیرم ، مامانم برگشته بابت خرید یک شومیز که اینترنتی براش خریدم میگه من که کلا خریدهای الان رو دیگه قبول ندارم اوضاع بهم ریخته هست معلوم نیست چه جنسی رو به قیمت واقعی میدند یا نه کلا رو مخم هستند هر وقت خواستم برای خودم خرید کنم برای لباس عروسی فامیل همین یک سال پیش گفت لباس نخر
من از حرف امروزش لجم گرفت گفتم عمرا برای این خونه چیزی بگیرم مامانم خیلی مغروره اصلا از بابام پول نمیگیره برای خرید برای خودش اصلا ها منم با این حرفهاش تصمیم گرفتم هرگز دیگه براش چیزی نخرم
اما خوب همش میگم فامیل میگند حتما به خاطر اوضاع خونه شون خواستگار نداشته( البته قبلا حتی تا پارسال هم وسایلمون خیلی عالی نبود) خیلی همه چی رو مخمه
البته خودم یک ماشین در حد نهصد میلیون دارم خونه هم دارم فامیل هم فکر کنم این چیزها رو میدونند ( خونه رو ) وگرنه ماشین پدرم پراید
حرصم گرفته زمین هم داره ولی نمیفروشه
حالا اینکه ازدواج نکردم هم مقصر خود منزوی شون بود و اینکه اصلا بابام فکر این چیزها نبود خونه خوب و مهیا کردن شرایط و اینکه با من حرف ازدواج نزدند
منم مورد معرفی داشتم ولی کلا رد کردم از بس مامانم مثل غریبه ها بود در این زمینه یعنی یک مادر هیچ وقت کلمه ازدواج رو نیاره جلوی دخترش ؟ هر وقت خواست خرید کنه حتی با پول خودش بزنه تو برجکش ؟ بعد گاهی هم بگه تو که برای خودت چیزی نمیخری برای چی میری سرکار ؟ انگار هم عقده داره که خودش نمیتونه اونچه که دلش میخواد بخره هم نمیتونه خرید من رو ببینه