سلام دوستان من چهل سالم هست خانه دار و متاسفانه بسیار فرد کمال گرا و از اون طرف دچار نشخوار ذهنی هستم، ما شهرستان زندگی میکنیم اکثرا مهمون نداریم خانواده همسرم هر سه چهار سال یک بار هم نمیان چون دور هستیم، اما گاهی پیش میاد که میان اما مثلا اینطور نیست دقیق به من از یک هفته قبل بگن مثلا چند روز قبل اول گفتن فلان روز صبح میایم برای صبحانه، باز یهو روز بعدش زنگ زدن ساعت ۱۱ ظهر که شام میایم و ساعت پنج یا شش میرسیم، من واقعا دوسشون دارم و دلم میخواد سنگ تمام بزارم آشپزی حالت عادی بد نیست ولی معمولا این طور مواقع خوب نمیشه و من خیلی ناراحت میشم، چون باید هم خرید کنم، هم غذا درست کنم هم خونه رو تمیز کنم، بعد که اون جور که میخوام نمیشه خیلی خودمو عذاب میدم
به نظرم معمولا اونایی که از شهر دیگه میان مهمونی این جور پذیرایی کردن عادیه
آقایون درخواست دوستی ندین میترکونم کاربریتونو🍃متاهل و متعهد به همسر💍عاشق کتاب همسر زندگی و روانشناسی 🍃دانشجوی روانشناسی 🍃اطلاعات شخصی درباره زندگی شخصیم نمیدم 🍃آقایون ریپلای نکنن🍃ازسال98خواننده خاموش بودم 🍃درخواست دوستی هیچ کسی پذیرفته نمیشود لطفا به اعتماد ها خیانت نکنید💛
من اگه ظهر خبر بدن که شب میاییم. خییییلی سختم میشه
یه مادر داری که نفس میکشه؟؟ خوشبختی و خودت بی خبری حسودیم میشه🥲 به همههههه ی اونایی که مامان دارن و تو بغلش🫂 اروم میشن..🥲. مادر ای زیبا ترین شعر خدا..... روحت شاد😔
یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.
شما که از قبل میدونستی میخوان بیان..خریداتو دیروز انجام میدادی.من اگه ظهر خبر بدن که شب میاییم. خییی ...
از چند روز قبل نگفتن دوشنبه شب گفتن شاید بیایم ولی صبحانه قرار شد بهم خبر بدن منم رفتم یکسری خریدامو همون شب انجام دادم همسرم نیومد، گردگیری اینا رو کردم گفتم صبحش نان و کیک درست کنم، دیگه تا صبح کارمو کردم ۱۱ زنگ زدن میان منم فقط تونستن برنج خیس بدم، دو بسته فقط گوشت چرخی داشتم در آوردم تا همسرم آزاد شد وقتش منو برد خرید اومدم خونه ۳ شد دو مدل تونستم غذا بزارم ولی اون جور دلم میخواست نشد چون تمام کارها رو باید تو سه ساعت میکردم