امشب خونه بابام دعوتیم(با خانوادم کارد و پنیره.فقطم از طرف شوهرم چون ادم حساسیه)
ساعت 4اومده هی داره لفت میده چون دوست نداره بیاد منم بهش گفتم نمیای نیا من میرم
حللا از ساعت 4تا الان هی داره الکی کاراشو لفت میده
الان بهش گفتم اگه میخوایم دیر بریم بگو
داد و بیداد راه انداخته حالا میریم چیشده مگه
مثل روانیا
منم هیچی دیگه بهش نگفتم
تو حمومه
حالم ازش بهم میخوره
از اینکه میگه دوست دارم اما اینجوری عذابم میده
گناه من چیه که میخوام برم مهمونی اینجوری سرم داد میزنع و بی اعصاب بازی درمیاره
الان اومد چطوری باهاش رفتار کنم
الان از اون مواقعیه که دلم میخواد بمیره