بنظرتون کی مقصره من یا اونا حالم خیلی بده مادرشوهرم بیمارستانه با شوهرم دعوام شذه

بعد گفت ب اندازه 2 نفر اضاف تر درست کن بعدشم سوپ بذار کنارش منم گفتم جالبه برام وقتی میپرسم چیشد میگی ب تو ربطی نداره اما غذا درست کردن ب من ربط داره بعد من وسایل غذا گذاشته بودم بیرون گفت نمیخواد درست کنی گفتم زودتر میگفتی مواد نمیذاشتم باشه درست نمیکنم بعد گفت تو همیشه فرق میزاری هیچوقت مادرم مثل مادرت ندونستی گفتم مگر من مریض نیستم مگر اونشب حالم بد نبود رو به موت نبودم بخاطر شام چقد دعوا کردی بعدشم غذا ظهر خودت خوردی نگفتی این زن مریضه گرم کنم باهم بخوریم گفتم یه لیوان اب دست زنت نمیدی اما وقتی خواهرت میگه کمرم دیده میز میذاری جلوش غذا میزاری براش هی دورش میگیری مگر برام چکار کردین ک ازم انتظار و توقع بیجا دارید. بعد گفت نزار تو چشمم سیاه بشی هر کاری کردی برا خانوادم ب زبون اوردی دیگه مث خودت میشم کاری نمیکنم گفتم چکار کردی چقد میرم سمت خانوادم گفتم به زبون اوردم چون ب چشمت نیومد باید ب چشمت میاوردم ک بفهمی

من اوایل بی منت بدونی ک حتی ب زبون بیارم میرفتم کلی کار میکردم هیجو توقعی نداشتم اما وقتی شوهرم بهم خیانت کرد وقتی زخم زبون زدن بهم وقتی شوهرم یه تشکر نمیکرد ازم دیگه بد شدم دیگه ب روش اوردم کردم تو چشمش ک بفهمه ب کی خیانت کرده ک بفهمه چکارا کردم براش

اگر بدن خوب میشه