خواب دیدم با ینفرکه بهش میگفتم داداش رفته بودیم عروسی و شوهر خودم که عقد بودیم هم بود (مجردم)
عروسی عشق داداشم بود
داداشم حالش خیلی بد بود و برای همین کلی الکل مصرف کرده بود که چیزی نفهمه هی میخواست بالا بیاره از بس خورده بود و تو حال خودش نبود
من و شوهرم دستشو گرفتیم بردیم خونه ی شوهرم و به مامانم زنگ زدم خونه ی شوهرم بمونم و شب اونجا بودم