قضیه از پریشب شروع شد که ما رفته بودیم خونه ی بابای بابام که چندتا از عموهام اومده بودن هی یکی از عموهام هی به بابام تیکه مینداخت که نمیدونم مستاجری چیه پیمانکاری چیه کلا هرچی که توش کنایه و تیکه داشته باشه به بابام گفت
که بعد وقتی اومدیم خونه بابام گفت اینایی که حرف شاسی رو میزنن میگن ما پول داریم فلان داریم اینا واس خواهر برادراشون هیچ کاری نمیکردن من میرفتم واسشون لباس میخریدم من واسشون خرج میکردم حالا همین عمت واسه من سیس پولدارارو گرفته ببین همین بابا بزرگت هیچی واسه اینا نمیخرید میبرد تهران برای برادر زاده هاش خرج میکرد.
حالا بخوام همشو تعریف کنم واقعا زیاد میشه شما بگید چیکار کنم واقعا دیگه نمیکشم همشون فاز رقابت برداشتن با ما