2777
2789

شب یلدا کجا میرین من خونه تنهام یه شهر دیگه غریبم مامان بابام یه شهر دیگه ان کاش پیششون بودم دلم خیلی تنگ شده براشون 

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

ای کاش امشب بود ولی حیف که فرداشبه 

من دلم واسه چیزای خوشمزه یه ذره شده😪🤤🤤

اینو همیشه با خودت تکرار کن که تو هیچ کی نیستی که به خودت اجازه بدی به بقیه راحت توهین کنی... در کمال ادب نظرتو بگو اگه نمیتونی مودب باشی پس منو ریپ نزن... من مثل تو حوصله دعوا ندارم... من مثل تو عادت ندارم یقه مردمو واسه طرز فکرشون بگیرم😊

خونمون😂سه نفر و نیم هستیم باهم میگذرونیم

zendegi_jawaherپیج اینستا داستان زندگی جواهر دختری که تو دهه شصت با مرد وحشی ازدواج میکنه با وجود علاقه به همسایشون اونو به عقد مردی چند برابر سنش در میارن و تو سن چهارده سالگی مجبور به ازدواجش میکنن چون پدر مادرش فوت شده بودن و زنداداشش فقط میخواست ازش خلاص بشه داستان قشنگیه امیدوارم بخونید و لذت ببرید

فردا شبه 

منم نمیرم خونه خانواده ام ، چون مامانم با ناپدری زندگی میکنه نمیشه اونجا رفت ، خونه مادربزرگم هم که اونجا بزرک شدم شرایط مالیش ضعیفه میترسم جلو شوهرم نتونن کاری بکنن خجالت بکشن واسه همین نمیرم میمونم خونه خودم ، شاید یه سر رفتیم پایین پیش مادرشوهرم که اونم تنهاست و خوش نمیگذره زیاد ، بقیه جاری هام میرن خونه پدرشون

تو مثل یه خواب خوب فانتزی 
اوخدا نیمت چند ماهشه

پنج هفته ۲۵صدمه😂

zendegi_jawaherپیج اینستا داستان زندگی جواهر دختری که تو دهه شصت با مرد وحشی ازدواج میکنه با وجود علاقه به همسایشون اونو به عقد مردی چند برابر سنش در میارن و تو سن چهارده سالگی مجبور به ازدواجش میکنن چون پدر مادرش فوت شده بودن و زنداداشش فقط میخواست ازش خلاص بشه داستان قشنگیه امیدوارم بخونید و لذت ببرید
بچه داری،؟بهونه نمیگیره ک یلدا بریم یجااایی

نه اصلا هیچوقت برا هیچ مراسمی بهونه نگرفته بریم جایی بیشتر عاشق پارک و مسافرت 

zendegi_jawaherپیج اینستا داستان زندگی جواهر دختری که تو دهه شصت با مرد وحشی ازدواج میکنه با وجود علاقه به همسایشون اونو به عقد مردی چند برابر سنش در میارن و تو سن چهارده سالگی مجبور به ازدواجش میکنن چون پدر مادرش فوت شده بودن و زنداداشش فقط میخواست ازش خلاص بشه داستان قشنگیه امیدوارم بخونید و لذت ببرید
بچه داری،؟بهونه نمیگیره ک یلدا بریم یجااایی

و رستوران 

zendegi_jawaherپیج اینستا داستان زندگی جواهر دختری که تو دهه شصت با مرد وحشی ازدواج میکنه با وجود علاقه به همسایشون اونو به عقد مردی چند برابر سنش در میارن و تو سن چهارده سالگی مجبور به ازدواجش میکنن چون پدر مادرش فوت شده بودن و زنداداشش فقط میخواست ازش خلاص بشه داستان قشنگیه امیدوارم بخونید و لذت ببرید
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز