دانشگاه رفتم شاغلم شوهرم خوبه دوتا بچه دارم خونه زندگی خداروشکر دارم
ولی همیشه احساس میکنم جوونی نکردم زندگی نکردم دخترم ۲۱ سالگیم دنیا اومد الان خودم ۳۰ سالمه
همیشه استرس داشتم بچه طوریش نشه از دانشگاه لذت نبردم چون حامله بودم دوستام پی خوشگذرونی بودن من باید بدوبدو میومدمخونه بچه داری
الانم دوست دارم به پوست ومو و کوفت و زهرمارم برسم یه ماهه محوصولاتی که برای پوستم خریدم وقت نکردم باز کنم چون درگیر سزماخوردگی این عتیقه ها بودم پسرمم الان گوشش عفونتش خوب نشه عمل میخاد بخدا ناشکری نمیکنم ولی کم اوردم میگم اگه مثلا ۲۶ ازدواج میکردم الان تازه شاید حامله بودم قدر همه چیم بیشتر میدونستم نه که الان یکسره سر بجه ها داد میزنم
یچی بهم بگید نیاز دارم😔