خواستم داروهامو قطع کنم بابام گفت تا شنبه بزن بعد برو آزمایش بعد قطع کن بابام آمپولامو زد برای این 11 روز هر روز که میزنه دلش آتیش میگره الانم که داشت میزد به مامانم میگفت این دختر گناه داره اینقد آمپول زد بی اختیار گریم گرفته اصلا نمیتونم جلوی اشکمو بگیرم خیلی دلم برای خودم سوخت اصلا دوست ندارم جلوی پدرو مادرم که پیرمردو پیرزنن گریه کنم این طفلکی ها هم خودشون هزارتا مشکل دارن