یعنی وقتی یه زن تصمیم میگیره طلاق بگیره به یه مرحله ای میرسه که دیگه خون به مغزش نمیرسه فقط مغزش دستور میده دیگه باید تموم بشه
من الان تو اون مرحله هستم
شوهرم میگفت تو عرضه نداری خونه اجاره کنی بهم حرفای بی ناموسی میزنه میگه اگه بخوای خونه اجاره کنی باید بری زیرخواب مردم بشی یه حرفایی میگه که دیگه نمیتونم بمونم
چرا به این مرحله رسیدید؟
چیشد ک اینجوری شد
برای چی‌تو باید اجاره کنی؟
غیرت نداره؟
تف برهمچین ادم های
منمبه همین مرز رسیدم میخام جدابشم خدا لعنت کنه مرد بددهن رو زبونشو ازحلقومش دربیاره این مرتیکه هم حرفهای ناموسی میزنه بهم دائما طلاقم نمیاد بگیریم تا یه مرحله ای رفتم بعد دیگه نیومد تموم بشه
مردا هم ناقص عقلن فشار اقتصادی که کلا مغزشون تاب برداشته
اگر خون به مغزت نمیرسه و تصمیم به طلاق گرفتی، کمی تامل کن!!!!
ضمنا طلاق هیچ وقت خوب نیست! همیشه انتخاب "بد" میان "بد" و "بدتر" است... و البته ممکنه توش خیر هم نهفته باشه برای کسی که تمام تلاشش رو کرده باشه
ازبس زندگی مزخرف شده من خانمم بهم خیانت کرد سه ساله جدا شدیم پسره هشت سالم باهاشه دیشب زنگ زده دارم ازدواج میکنم هم اون بچرو پذیرفته هم بچه اونو هیچوقت جواب تلفنش نمی‌دادم دیشب یهو دادم اینارو گفت تا الآن نتونستم بخوابم زنه بی‌منطق پشت گوشی به بچه میگه تو به اون میگی بابا یابه این وقتی بچم پرسید بابا داری حرف میزنی
چرا بشینم که منو بزنه بکشه
ماشین که به نام منه پول دادم خریده چون من رانندگی بلد نیستم زیر پای اینه حکم جلب ماشین رو میگیرم خونه اجاره کردم میرم با بچم جدا زندگی میکنم مهریه هم میزارم اجرا
با سابقه نکبتی که داره حضانت بچه رو هم میگیرم یعنی بچمم میبرم با خودم
