اسی از صمیییم قلبببب درکت میکنم
منم میشد یه گله مهمون تا ده روز ولم نمیکرد
شاغل بودم گاهی مجبور میشدم مرخصی بگیرم تا شکم یمشت بی خاصیت و پر کنم و جلوشون دولا راست شم
هنوز وسط ماه نرسیده میدیدیم دخل مون به خرج مون نمیخونه
کل حقوق خودمو شوهرم خرج شده چندین کیسه برنج مصرف شده از گوشت و مرغ بگیر تا بقیه چیزا
میلیون میلیون هزینه میکردیم واسه ادماییکه میومدن خونمون و حاضر نبودن یه جعبه شیرینی بگیرن دستشون و بیارن
شوهرم به شددددت رودربایستی داشت و نمیخاست کسی از دستش ناراحت شه و به منم اجازه نمیداد بگم شرایط مهمون داری نداریم
آخرش مجبور شدیم کل طلاهامو پس انداز چندین سالمونو یه تیکه زمینمونو بفروشیم و تا خرخره وام بگیریم تا بتونیم یه خونه باغ نقلی بگیریم تا هر کی خواست چتر شه خونمون بگیم برید اونجا خوش باشید
باور کنین تا پنج سال کل حقوق مون میرفت واسه تصفیه وام
جفت مون دوجا کار میکردیم
روزهایی بود که توی بخچال مون نون و ماست بود چون کل پولمون میرفت واسه وام
الان ناراضی نیستم اون ملک شده پس اندازهمون ولی وقتی یادم میاد چه شرایطی و گذروندیم دلم میخاد آدمای مفت خوری که باعث شدن اینقدددر زجر بکشیم و فحش بارون کنم
بگذریم که بیماری جسمی مثل اسم و دیسک کمر گرفتم ولی به شدت فشار روحی که بعضی از افراد نمک نشناس روی سرمون آوردن اذیتمون نکرد