اره من تو همه چی بد شانسم
من مشاور فروش بودم ی همکارمون به بدترین خالت ممکن با مشتری حرف میزد
حالا من طبق اصول حرف میزدم بلبل اصن نگم برات
مشتری میرفت از اون همکار بی عرضم میخرید
از من هیچکی هیچی نمیخرید
شوهر کردم شوهرم هیچ خرجی روم نمیکرد با اینکه خانوادش میدونستن معتاده منو اذیت میکردن
طلاق گرفتم مامانش ب پسرش گفت طلاق بگیر بقیش با من برا شوهر سابقم خونه خرید ماشین خرید
بعد بین خواهرام بچه بزرگم کمترین توجه ب من میشع بابام با اینک پولداره به نسبت بهم پول نمیده خودمم خجالت میکشم درخواست پول کتم
بهم بعد طلاق اجازه نداد برم سر کار
شوهرم سیگاری بود سیگارو داد دستم روم موند الان درد میکشم میبینم ی نفر جلوم سیگار میکشع
منم خستم منم بریدم هیچکس منم دوست ندارع
سه ساله ی خواستگار دارم بابام ردش میکنه پسره باهام دوسته روز ب روز بخاطر اخلاقای بابام داره باهام سرد تر میشه هه