مادر وپدرم ۳۱ ساله از هم جدا شدن.من سالهاست مادرم رو ندیدم.حتی آدرسی هم ازش ندارم.چند روز پیش داشتم با پدرم حرف میزدم.راجب قدیما.پدرم تعریف کرد.درمورد یه دایی دیگه هم گفت.که چه اتفاقاتی افتاد.من تا الان فکر میکردم یه دایی دارم.ولی فهمیدم یه دایی دیگه دارم.به خواهر بزرگم هم گفتم.اونم نمیدونست.من کلا مادرم و خانوادش رو با فامیلاش رو سالهاست ندیدم.اگه ببینمشون هم نمیشناسمشون.من و خواهرم خیلی سختی کشیدیم.گاهی خواهرم که ناراحتی میکنه.بهش میگم حق داری ولی تو تنها نیستی.منم مثل تو گاهی غصه میخورم.خودت رو ناراحت نکن.😞
خوب شد زمان مختار فضای مجازی نبود وگرنه دار ودسته اوباش کوفه هشتگ میزدن: نه به اعدام شمر_نه به اعدام عمر بن سعد_نه به اعدام حرمله🙌(نحوه شهادت شهید آرمان و شهید عجمیان، تا مغز استخوانم را سوزاند😓)
منم تقریبا این وضعیت رو دارم بااین وجود که خواهر ندارم
و پیش مامانم بزرگ شدم
بااینکه ازدواج کردم خیلی تنهام
خیلی زندگی بهم فشار آورد و همچنان فشار میاره
کاش زندگیامون اینجوری نبود اسی
از زخمهای گذشتهتون پرستاری نکنید... واقعا بعضی از اونها (بعضی!) دیگه خوب شدهاند ولی شما همچنان اصرار دارید اونها را تر و خشک کنید و ازشون نگهداری کنید.
از زخمهای گذشتهتون پرستاری نکنید... واقعا بعضی از اونها (بعضی!) دیگه خوب شدهاند ولی شما همچنان اصرار دارید اونها را تر و خشک کنید و ازشون نگهداری کنید.