فامیل دورشوهرمودعوت کردم
مابخاطرکارشوهرم نزدیک۱ماه مجبور بودیم خونه فامیل شوهرم بودیم توشهرستان(نگیدچطورموندی وفلان خیلی مجبور بودیم)
بعدتوی اون مدت فامیل شوهرم یه حرفی به من زد خیلی بدوسنگین بودومن هیچی نگفتم شوهرمم فهمیدحرفش بدبوده،وقتی برگشتیم من به حالت درددل اون جمله روبه مادرشوهرم گفتم واااای اشتباه کردم رفته اون جمله رو به خواهراش وبرادراش ومادرش گفته مادرشوهرم وگفته که این فامیل شوهرم مثلابدردنخورن وهمینطوری شده یه کلاغ چهل کلاغ ورسوندن گوشش
امروزاونااومدن شهرمون وگفتن میخایم بیایم سربزنیم منم براشام دعوتشون کردم داشت میگفت حرف شنیدم ازپشت سرت وداشت رک مینداختش توروم به حدی خجالت کشیدم که نگو و شوهرم اومدبحث روعوض کرد وای خیلی ناراحتم الان