2777
2789

من هر وق مهمونی میکنم جاریم فقط پشت من ب مادرشوهرم بدگویی میکنه

 ک چرا دختر عمش رفته خونش شام

 مارو چرا دعوت نکردن 

مادرشوهرمم میگ راس میگ جاریت دوتا برنج اضافی میزاشتی دعتشون میکردی چی میشد 

ب خدا من خندم گرف برگشتم گفتم مادرشوهر جان مگ قرار من هروقت مهمون اومد خونم  اونارو هم دعوت کنم 

امروز مامان جاریم براش یلدایی اورده مارو دعوت نکرده فقط مادرشوهرمو دعوت کرده ک بیا برام یلدایی میارن مثلا خواسته حرص بده ب من 

منم تا این موقع هر حرفی ک زده پشتم هیچ واکنشی نشون ندادم ولی امروز تصمیم گرفتم منم مثل خودش باشم 

منم ظهر زنگ زدم ب مادرشوهرم اون بهم گف ک قرار بره شب اونجا

منم ناراحت شدم کلی گریه و عصاب ک چرا مارو دعوت نکرده خودش واس هر کار من عیب جویی میکنه زنگ زدم ب شوهرم گفتم ببین برادرت اینا مارو ادم حساب نکردن من تو هر مراسم جشن و تولد دعوتشون کردم اصلا هم کم نزاشتم براشون اینم از اینا از عصر فقط دارم بکوب گریه میکنم 

ب قران مهم نیستا دعوتشون 

گریم فقط ب خاطر زورگویی های شوهرمه ک هر غلطی میخوام بکنیم تو خونه میگ باید برادرم رو هم دعوت کنیم 

خودشم از تو ناراحت بودا ولی تعصب میکشید ک چرا باید دعوت میکردن

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

بیخیال بابا

فقط حرص و عصابم ب خاطر شوهرمه چند سال ی بار نگفته همسرم زنم حق با توعه تو باهاشون  خوبی مهربونی اونا بد میکنن 

الان من جاش بودم مادرشوهرم با یه قیافه غمگین صدبارم میگف چرا برادرتو دعوت نکردی

🫤🫤منم دوماه پیش،زدم سیم اخر و هر چیو ک نگفته بودم تو‌این ۶ سال گفتم هر چی گفتم مادذ شوهر پدر شوهرم فقط گفتن حق داری راست میگی حق باتوعه خالی شدم عقده ۶ سالمو خالی کردم الان خیلی خوبه نه زنگی نه تماسی مگر کار واجب و نه رفت امدی 

یاد خودمون افتادم

منو مادرشوهر تو ی ساختمون بودیم تولدم شوهرم سوپرایزم کرد گفتم مامانمو اوردی مامانت ایناهم بگیم بیان پایین دور هم باشیم

شام گرفتیم عکس گذاشتم.. جاریم سوخته بود ک چرا مارو نگفتن...


حالا اومدن تو ساختمون ما کاراشونو میکنن ب ما نمیگن

چرا گریه واقعا من کسی دعوام نکنه خوشحالم میشم تازه که نیاز به جبران نیست

گریم ب خاطر حرف های شوهرمه مادر و پدر من راهشون ک دور پول کارت ب کارتم میزنن میگن خودتون هرچی دوس دارین بگیرین برگشته شوهرم بهم میگ مادر پدرتم مثل جاریم اینا میومدن ب دیدنت انقد از تو بدشون میاد نمیخوان روتو ببینم از دور پول میفرستن خودشونو ب زحمت نمیدن بهم میگف لیتقت نداری ک براتوهم بیارن 😔

یاد خودمون افتادممنو مادرشوهر تو ی ساختمون بودیم تولدم شوهرم سوپرایزم کرد گفتم مامانمو اوردی مامانت ...

واقعا حس بدیه کسی گلایه کنه بگه چرا مارو دعوت نکردن اینا بعد خودش اون کارو دقیقا انجام بده ولی من تو هر مراسمی دعوتشون کردم 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز